پدر، آدم بیسروصدا و بیادعا و مخلصی بود و همیشه به فکر حل مشکلات مردم. شبهایی که در خانه بود، بچهها با صدای اذان و قرآن او از خواب بیدار میشدند. وحید اینها را میدید و یاد میگرفت.
زندگی مرفهی داشتند؛ اما مادر و پدر او را طوری بار نیاورده بودند که به فکر رفاه خودش باشد. خانه همیشه محلی برای حل گرفتاریهای مردم بود. این رفت و آمدها و دیدن آدمهایی که هر کدام دردی داشتند، از همان کودکی، وحید را با جنس مشکلات مردم آشنا کرد و باعث شد برای همیشه نگاههای خسته و درماندهی مردم را به خاطر بسپرد.
براساس کتاب « #دیالمه»، صص 17-18