لقمهی حلال چیزی نبود که به راحتی به دست بیاید، آن هم در ارتش بیدر و پیکر محمدرضا. پارتیهای شبانه افسران و فساد آنها البته کوچکترین تأثیری در پاکزیستی پدر نداشت. پدر یک ارتشی بود؛ اما امثال او در ارتش شاهنشاهی کم بودند.
حساسیت جناب سرهنگ (پدر شهید )روی اعتقاداتش و تضادش با کار در ارتش ضد دین، سرآخر او را به قم کشاند تا برای تعیین تکلیف به دیدن آیتالله مرعشی برود؛ بماند و در ارتش خدمت کند یا استعفا بدهد و بساط میوهفروشی راه بیندازد؟ گفته بودند: «بمانید و خدمت کنید». او هم ماند و خدمت کرد.
براساس کتاب « #دیالمه»، صص 16-17.